وبلاگ ریوتا

وبلاگ ریوتا

این جا وبلاگ انیمه بسکتبالیستا هست

ستاره طلایی پارت ۲

ستاره طلایی پارت ۲

Metra · 20:10 1403/01/08

ریوتا : الیزا چرا انقدر از من دوری می کنی 

الیزا : هیچی فقط یکم سرما خوردم 

ریوتا : آه تو همیشه هر وقت منا می بینی اینجوری می کنی اگه چیزی هست به من بگو 

الیزا : خب راستش فکر می کنم تو......

امیلیا : الیزا تو این جایی بیا بریم کلاس موسیقی شروع شده بیا بریم 

الیزا : اُ باشه 

ریوتا : اَه لعنتی تازه داشت بهم دلیلشا می گفت که او ن دختره همه چیرا خراب کرد 

الیزا : اُه ممنون که منا نجات دادی 

امیلیا : خب اون نامزدتِ اگه چیزی هست باید بهش بگی 

الیزا : می ترسم اگه بهش بگم ناراحت بشه خب اون پادشاه 

امیلیا: تو هم کم کسی نیستی دختر یه اَشراف زاده ای 

 

 

 

 

ستاره طلایی پارت ۱

ستاره طلایی پارت ۱

Metra · 20:50 1403/01/07

رایان : چرا ناراحتی ریوتا 

ریوتا : الیزا فکر می کنه من اونا دوست ندارم از نظر اون من یه آدم هوس بازم 

رایان : چرا باهاش حرف نمی زنی 

ریوتا : تا باهاش حرف می زنم یه جوری از دستم فرار می کنه 

رایان : تو‌ پادشاه این کشوری یعنی نمی تونی با یه دختر حرف بزنی 

ریوتا : اون با بقیه فرق داره 

رایان : من خواهر خودم ما خوب می شناسم یه جوری جلوش جلب توجه کن 

ریوتا : من پادشاهم نمی تونم همینجوری از قصر خارج شم 

رایان : تا حالا پادشاه خجالتی ندید بودم 

ریوتا :من  خجالتی نیستم 

 

الماس سرخ پارت آخر

الماس سرخ پارت آخر

Metra · 20:10 1403/01/06

۱۲ سال بعد 

دن : بابا امروز می ریم پارک 

اکاشی : امروز کار دارم با مامانت برو ولی فردا بهت قول می دم ببرمت 

دن : اما من می خام باشما بیام 

رُزا: وقتی بابا میگه نیمده حرف گوش کن 

دن : نمی خام

اکاشی : رو حرف خواهر بزرگترت حرف نزن 

مرلینا : یه خبر خوب براتون دارم عمه آیدا بچه هاش دارن می 

اکاشی : برای چی 

مرلینا : تولد رُزا ست دیگه

در همین موقعه صدای زنگ آمد 

دن : آجون عمه 

رُزا : من در را باز می کنم 

آیدا: سلام‌ بچه ها براتون سو غاتی آوردم 

دن و رُزا باهم داد زدن اخجون 

آیدا: ایملی ادنا برین باهم بازی کنین 

اکاشی : کروکو کجاس 

آیدا: الان دیگه پیداش میشه 

 

 

 

خب اینم پارت آخر امید وارم خوشتون آمده باشه

 

الماس سرخ پارت ۱۹

الماس سرخ پارت ۱۹

Metra · 19:48 1403/01/06

اکاشی: کارم تموم شد مزوکی را کشتم 

مرلینا : کارت خوب بود

اکاشی : حالا وقتشه سر قولت باشی 

مرلینا : گفتم که جوابم مثبته 

اکاشی : یه چیزی برات دارم 

مرلینا : چی 

اکاشی : بیا

مرلینا : وای چه حلقه قشنگی 

اکاشی : قابلتا نداره 

مرلینا : منم برات یه چیزی دارم 

اکاشی : میدونم چیه یه حلقه 

مرلینا : از کجا فهمیدی 

اکاشی : چون که دیدم داشتی کادوش می کردی 

مرلینا : به نظرت عروسیمون کی باشه 

اکاشی : ۱ هفته دیگه 

الماس سرخ پارت ۱۸

الماس سرخ پارت ۱۸

Metra · 19:49 1403/01/05

مرلینا : باید همین الان کروکو ر ا بکشیم 

اکاشی : باشه ولی چرا انقدر زود 

مرلینا : دارن از کشور خارج می شن از شغلشم استفا داده 

اکاشی : چیزی دیگه ای هست 

مرلینا : امشب عروسی آیدا و کروکو هست 

اکاشی : بی شعورا منا دعوت نکردن 

مرلینا : حالا عصبانی نشو 

اکاشی : می خاستم بهت یه چیزی بگم 

مرلینا : چیه 

اکاشی : میشه با من ازدواج کنی 

مرلینا : باورم نمی شه چقدر راحت این حرفازدی 

اکاشی : حالا نظرت چیه 

مرلینا : نظرم مثبته ولی بعد اینکه انتقام گرفتیم می تونی تا اون موقعه صبر کنی 

اکاشی : معلومه که می تونم این نقشه خونه میزوگی اشب میرم می کشمش 

مرلینا : موفق باشی 

 

الماس سرخ پارت ۱۷

الماس سرخ پارت ۱۷

Metra · 15:16 1403/01/05

ناشناس :اگه جایی داری می تونی تو خونه ما بمونی 

اکاشی : خیلی ممنون از لطفتون اما نمی تونم 

ناشناس : چرا 

اکاشی : چون خواهرم تو بیمارستان هست 

ناشناس : خب اونم بیار 

اکاشی : واقعان از توخیلی ممنون 

ناشناس:  خواهش می کنم 

از زبان اکاشی رفتم بیمارستان و به خواهرم گفتم بدو بریم از این به بعد یه جایی را داریم که با خیال راحت می تونیم زندگی کنیم 

چند سال گذشت 

ناشناس :آفرین  اکاشی تو واقعان خیلی خوب تونستی همه آدمایی را که بهت گفتم بکشی بدون این که یه ردی از خودت به جا بزاری 

اکاشی : وظیفه هست شما به گردن ما خیلی حق دارید 

ناشناس از پنجره به بیرون نگاه کرد و گفت مثل این که آیدا و مرلینا خیلی دوستای خوبی شدن 

اکاشی : بله 

ناشناس : می به تو لغب رییس آدم کش را بدم 

اکاشی : اگه می شه این لغب به من ندید 

ناشناس : چرا 

اکاشی : چون لیاقت شا ندارم 

ناشناس : تو قابل اعتماد ترین کسی هستی که می تونم داشته باشم پس این لغب را قبول کن 

اکاشی : چشم 

پایان فلش بک 

کروکو : ماجرا این بود 

آیدا: آره همش همین بود 

کروکو : من میگم بهتر فردا عروسی کنیم و بریم یه کشور دیگه که نه تو تو روی اکاشی وایسی نه من مجبور شم اونا بکشم فردا از این شغل استفا می دم 

آیدا: فکره خیلی خوبیه