ناشناس :اگه جایی داری می تونی تو خونه ما بمونی
اکاشی : خیلی ممنون از لطفتون اما نمی تونم
ناشناس : چرا
اکاشی : چون خواهرم تو بیمارستان هست
ناشناس : خب اونم بیار
اکاشی : واقعان از توخیلی ممنون
ناشناس: خواهش می کنم
از زبان اکاشی رفتم بیمارستان و به خواهرم گفتم بدو بریم از این به بعد یه جایی را داریم که با خیال راحت می تونیم زندگی کنیم
چند سال گذشت
ناشناس :آفرین اکاشی تو واقعان خیلی خوب تونستی همه آدمایی را که بهت گفتم بکشی بدون این که یه ردی از خودت به جا بزاری
اکاشی : وظیفه هست شما به گردن ما خیلی حق دارید
ناشناس از پنجره به بیرون نگاه کرد و گفت مثل این که آیدا و مرلینا خیلی دوستای خوبی شدن
اکاشی : بله
ناشناس : می به تو لغب رییس آدم کش را بدم
اکاشی : اگه می شه این لغب به من ندید
ناشناس : چرا
اکاشی : چون لیاقت شا ندارم
ناشناس : تو قابل اعتماد ترین کسی هستی که می تونم داشته باشم پس این لغب را قبول کن
اکاشی : چشم
پایان فلش بک
کروکو : ماجرا این بود
آیدا: آره همش همین بود
کروکو : من میگم بهتر فردا عروسی کنیم و بریم یه کشور دیگه که نه تو تو روی اکاشی وایسی نه من مجبور شم اونا بکشم فردا از این شغل استفا می دم
آیدا: فکره خیلی خوبیه