آهنگ زندگی پارت ۲۲

Metra · 14:40 1404/1/26

 

 

 

فردا صبح ....................

از زبان مرینت : صبح بلد شدم دیدم لوکا نیست سریع از تختم پاشدم دست تا  صورتم شستم و از پله ها پایین امدم و رفت توی آشپزخونه دیدم که لوکا داره میز صبحانه را میچینه سریع رفتم تو بغلش و بهش گفتم چرا تو صبحانه را درست کردی  خودم پامیشدم در ست میکردم  

لوکا : دیدم خوابی دلم نیمد بیدارت کنم حالا دفعه های بعد تو جبران کن 

مرینت : وای  چه با سلیقه 

لوکا : نظر لطفته 

از زبان مرینت : داشتیم باهم صبحانه می‌خوردیم که تلفن لوکا زنگ زد لوکا جواب تلفن داد و سریع لباسا شا پوشید 

مرینت : لوکا کجا داری میری 

لوکا : از طرف شرکت زنگ زدن یه مشکلی پیش آمده باید برم 

مرینت : برا ناهار میای خونه 

لوکا : اگه کارم تموم شد میام فعلا خدافظ

مرینت : به سلامت 

از زبان مرینت : وقتی لوکا رفت میز صبحانه جمع کردم و باخودم فکر کردم کی بود که این موقعه صبح به لوکا زنگ زد دیگه داشت از تنهایی حوصلم سر میرم تلفن ره برداشتم و به الیا زنگ زدم