
مرینت: الو سلام الیا
الیا : سلام مرینت
مرینت : کجایی خونه ای
الیا : آره نینو تازه رفته سرکار منم تنهام
مرینت : میگم باهم میای بریم بیرون
الیا : باشه کجا
مرینت : ادرسا برات پیامک میکنم
الیا : اوکی
چند ساعت بعد
الیا : مرینت چه خبرا خیلی وقته بهم سر نزدی شنیدم که عروسی کردی خیلی نامردی چرا منا دعوت نکردی
مرینت: آخه پاریس نبودی اگه نه حتما دعوتت میکردم
الیا : آره با نینو رفته بودیم آمریکا
مرینت: چی شد برگشتی
الیا : چون دارم بچه دار میشم نینو دوست داشت بچهش تو پاریس به دنیا بیاد
مرینت: بهت تبریک میگم
الیا : ممنون آخرش رفتی با آدرین
مرینت: نه رفتم با لوکا
الیا : تو که خیلی آدرین را دوست داشتی
مرینت : اون بهم خیانت کرد بازویی ازدواج کرد بعدشم لوکا بخاطر من تصادف کرد
الیا : حالا لوکا را دوست داری
مرینت: آره آدم خیلی خوبیه ولی امروز یه رفتا عجیب کرد
الیا : چه رفتاری
مرینت : نمیدونم یکی بهش زنگ زد رفت
الیا : حتما همکاراش بودن
مرینت : آره خودشم همینا میگفت