آهنگ زندگی پارت ۲۵

Metra · 18:51 1404/2/14

 

 

مرینت : لوکا     لوکا جان       بیدار شو 

لوکا : چیزی شده مرینت 

مرینت: گفتی ساعت ۶ بیدارت کنم الان هم بیدارت کردم 

لوکا : اه ممنون 

مرینت : جایی باید بری 

لوکا : آره 

مرینت: بهم نمیگی  کجا میخوای بری 

لوکا : وقتی اومدم بهت میگم 

مرینت : باشه منم دارم میرم خرید ساعت ۸ میام خونه 

لوکا : مواظب خودت باش 

مرینت : باشه توهم همین طور 

از زبان مرینت : لباس ما پوشدم کیفم را بر داشتم و از خونه بیرون رفتم به مغازه ماهی فروشی رفتم و چند تا ماهی و چند تا چیز دیگه گرفتم داشتم به خونه بر می گشتم که یه دفعه به یکی خوردم و همه چیزام روی زمین ریخت 

کلویی : او حواست کجاست دستا پا چلفتی 

مرینت : اممم واقعا متاسفم 

کلویی : مرینت تویی 

مرینت : کلویی 

کلویی: میدونستم تو این دنیا وقط یه دست پا چلفتی وجود داره اونم تویی نمی دونم لوکا از دست چلفته بازیات چیکار میکنه 

مرینت : منم نمیدونم با این اخلاق گندت کی باهات زنگی میکنه 

کلویی : اه امروز حوصله سر کله زدن با تو یکی را ندارم باید برم وسایل عروسیما بگیرم اگه دوست داشتی توهم میتونی بیای سابرینا کارت عروسی را بهش بده 

سابرینا: بیا بگیرش 

مرینت : چی با آدرین ولی اون که می‌خواست با زویی ازدواج کنه 

کلویی : هیشکی مثل من لیاقت آدرین را نداره سابرینا بیا بریم 

سابرینا : چشم