آهنگ زندگی پارت ۱۸

Metra · 19:24 1403/12/13

 

 

لوکا : زینگگگ 

از زبان پدر مرینت : صدای زنگ در آمد رفتم تا در باز کنم وقتی در باز کردم یه جوان خوشتیپ قد بلد با مو هایی آبی و سیاه ویه دسته گل یه شیرینی سریع گفتم بفرمایید 

لوکا : ببخشید میتونم بیام تو 

پدر مرینت : بله جتما بفرمایید 

لوکا : میخواستم در مورد مرینت به شما صحبت کنم 

پدر مرینت : چی میخوای بگی 

لوکا : من لوکا هستم و میخوام با مرینت ازدواج کنم 

پدر مرینت : نه من اجازه نمیدم 

لوکا : ببخشید ولی میتونم بدونم چرا 

پدر مرینت : تو نمیتونی اونا خوشبخت کنی 

لوکا : میشه بدونم منظورتون از خوشبختی چیه 

پدر مرینت : اممم خوب 

از زبان مرینت : تو اتاقم بودم که صدای لوکا را شنیدم باعجله از پله پایین اومدم دیدم که لوکا داره بابا حرف میزنه لوکا از بابا یه سوالی پرسید که بابام توش موند 

لوکا : اگه منظورتون اینه که عاشق نیستم هستم اگه منظورتون اینه که اون منا دوست نداره دوستم داره اگه منظورتون اینه که من خونه ماشین ندارم دارم 

و اگه چیزی دیگه هم هست که فکر می کنید بیگید 

پدر مرینت : خوب راستش از نظر من مشکلی نیست تو میتونی با مرینت ازدواج کنی 

مرینت : وای بابا ممنونم 

لوکا : مرینت تو کی امدی 

مرینت: نیست  اونش مهم وای باورم نمیشه اونو راضی کردی 

لوکا : چه  کنم