مرینت : سلام من امدم
بابا مرینت : چرا انقدر دیر امدی با چی رسیدی خونه
مرینت : لوکا منا رسوند
بابا مرینت : بهم نگفته بودی میخوای با لوکا بری بیرون
مرینت : من به مامان گفتم به شما نگفت
با با مرینت : نه نگفت
مرینت : ببخشید دفعه بعد به شما میگم
بابا مرینت : میگه بازم میخوای با اون پسره بری بیرون
مرینت : اشکالی داره
بابا مرینت : بله دیگه نمیخوام با اون بری بیرون
مرینت : چرا
بابا مرینت : همین که گفتم حالا برو تو اتاقت