لوکا : مرینت امروز میای بریم بیرون
مرینت : ولی آخه
لوکا : نگران نباش زود بر می گردیم
مرینت : پس من برم لباسامو بپوشم
لوکا : باشه
مرینت : من امادم بریم
لوکا: کجا بریم
مرینت : من باید انتخاب کنم
لوکا : آره دوست داشتم اولین جایی که میریم تو مشخص کنی
مرینت : میشه بریم کنار دریا
لوکا : باشه حتما
از زبان مرینت : اول خیلی نگران بودم که چرا لوکا همچین حرفی را زد ولی وقتی ازم پرسید دوست دارم کجا برم کم کم آروم شدم
لوکا : مرینت رسیدیم پیاده شو
مرینت : باشه
لوکا : مرینت چرا تو دریا دوست داری
مرینت : آخه هر وقت دلم میگیره دریا آرومم میکنه
لوکا : آهان پس که این طور