ستاره طلایی پارت ۸

Metra · 20:40 1403/01/12

سرباز : قربان چند تا از مردم می خوان شما را ببینند اجازه می دید 

ریوتا : بگو داخل شَن

سرباز:  چشم 

مردم داخل شدند یکی از آنها گفت 

فرمان روا ما دیگه چیزی برا خوردن نداریم 

ریوتا : میگه کشاورزان آرد و گندم تولید نمی کنند 

 

مردم : نه قربان همه مزرعه ها خشک شدن به خاطر کم آبی 

ریوتا: من به این موضوع رسیدگی میکنم 

مردم : خیلی از شما ممنونم جناب فرمان روا 

مردم از قصر خارج شدن 

رایان : حالا می خوای چیکار کنی 

ریوتا : مجبورم باکشور همسایه وارد معامله شم 

رایان : ولی اگه قبول نکردن چی 

ریوتا : پول بیشتری بهشون میدم تا قبول کنند