ستاره طلایی پارت ۳

Metra · 10:21 1403/01/09

رایان : چی شد باهاش حرف زدی 

ریوتا : نه وقتی داشت دلیلشا می گفت او دوست لعنتی اومد همه چی یا به هم زد 

رایان : حالا انقدر حرس نخور 

در همین موقعه یکی  از سربازا اومد 

سرباز : قربان ببخشید چنتا از مردم اعتراض کردن 

ریوتا : به چی 

سرباز : به قعطی میگن ما چیزی برا خوردن نداریم 

ریوتا : تو برو منم الان می یام 

سرباز : چشم 

ریوتا : اَه این مشکلات مردم تمومی نداره 

رایان: برو برو که مردن منتظر ن