از زبان اکاشی : وارد خونه مرلینا شدم خنه بزرگی داشت
آکاشی: تو چجوری به من اعتماد کردی
مرلینا : من آدما را از همون نگاه اول می شناسم تو از اون آدما نیستی
اکاشی : کی انتقام بگیریم
مرلینا : یه هفته صبر می کنیم تا دست خوب شه بعد می ریم سراغ نقشه من
اکاشی : دستم چیزیش نیست الانم می تونم تیر اندازی کنم
مرلینا : عجله نکن صبر داشته باش
از زبان کروکو: بعد این که آکاشی رفت آیدا خیلی گریه کرد
کروکو: چی شد که اکاشی توی این شغل رفت
آیدا : ما آدمای خیلی فقیر بودیم
آغاز فلش بک
بابای اکاشی : تو که هنوز نتونستی اون مواد را بفروشی
اکاشی : دیگه مشتری پیدا نکردم
بابای اکاشی : چقدر پول جمع کردی
اکاشی : قفط تونستم همین قدر جمع کنم
بابای اکاشی یقه اکاشی را گرفت و به دیوار چسبوند و گفت داری دوروغ می گی بگو بقیه پولا کجان
اکاشی: گفتم که فقط همین قدر تونستم جمع کنم
بابای اکاشی برو گم شو از خونه من برو بیرون
و آکاشی را از خونه پرت کرد
اکاشی: حلا تو این هوای سرد چیکار کنم
ناشناس : هی تو اینجا چی کار می کنی مگه خونه نداری
اکاشی : نه
ناشناس : من بهت یه شغلی را پیشنهاد می دم
اکاشی : چه شغلی هست
ناشناس : آدم کشی
اکاشی : من این کارا نمی کنم
ناشناس : بهت فرصت می دم تا فکر کنی یک هفته دیگه تو همین خیا بون می بینمت
اینا گفت و از اونجا دور شد