آهنگ زندگی پارت ۲۴

Metra · 20:17 1404/2/10

 

 

مرینت : الیا جون من دیگه باید برم دیگه کم کم لوکا میرسه خونه 

آلیا: برو عزیزم امید وارم مشکلتون حل شه 

مرینت : باشه خدافظ 

از زبان لوکا : وقتی رسیدم خونه دیدم مرینت ناهار حاضر کرده و روی مبل خوابیده رفتم آروم دستم رو   سرش کشیدم کم کم چشماشا باز کرد با دیدن من تعجب کرد 

مرینت : لوکا امدی ببخشید خواب برد خیلی خسته بودم 

لوکا : نه اشکالی نداره 

از زبان لوکا : معلوم بود که مرینت خیلی ناراحته شاید به خاطر تماسی بود که صبح داشتم تصمیم گرفتم همه چیز را بهش بگم 

لوکا : مرینت کسی که امروز بهم زنگ آدرین بود 

مرینت : خوب اممممم چیکار داشت 

لوکا : هیچی میخواست با تو حرف بزنه 

مرینت : خوب تو بهش چی گفتی 

لوکا : گفتم باید به مرینت بگم 

مرینت : آهان که ای طور 

لوکا : الان ناراحتیت بر طرف شد 

مرینت : آره ممنون که بهم گفتی خیالم راحت شد 

لوکا :  اگه هرچی نارا حتت کرد بهم بگو 

مرینت : باشه 

لوکا : من برم به خوابم 

مرینت : باشه عزیزم برو بخواب 

لوکا : ساعت ۶ بیدارم کن 

مرینت : ااممم باشه