جولیکا : خونه مرینت اینجاست
لوکا : آره همین جا پیاده میشم
جولیکا : میخوای منم دنبالت بیام
لوکا : نه خوم باید برم
جولیکا : باشه پس من رفتم خونه تو هم بیا
لوکا : باشه
جولیکا : خدا حافظ
لوکا : خدافظ زییییگ
مرینت : بله لوکا تویی کی مرخص شدی
لوکا : همین امروز
مرینت : خیلی خوش حال شدم که دوباره میتونی راه بری بیا تو
لوکا : نه فقط آمدم ازت معذرت خواهی کنم
مرینت : برای چی
لوکا : به خاطر اون حرفایی که دیروز بهت زدم
مرینت : نه بابا من اصل ناراحت نشدم تو درست میگی منم نباید اونجوری حرف میزدم
لوکا : پس چرا امروز کا مرخص شدم نیمده
مرینت : آخه بابام پاش شکسته بود
لوکا : الان حالش چطوره
مرینت : نگران نباش حالش خوبه